ما اگر شهید نشویم، می‌میریم

این روزها خیلی‌ها از خون آریایی‌شان دم می‌زنند و به رگهای برآمده از خون آریایی‌شان می‌بالند. اما سال‌های جنگ، علی اصغرِ یک دستی بود که یک دستش را در دفاعِ از میهن داده بود؛ و به اندازه‌ی تمام ایران، خون آریایی که نه، غیرت آریایی داشت. چنان که عراق آرزوی شهادتش را داشت. و قبل از شهادتش در رادیو اعلام کردند: "اصغر یک دست کشته شد".

تا شهدا؛ این روزها خیلی‌ها از خون آریایی‌شان دم می‌زنند و به رگهای برآمده از خون آریایی‌شان می‌بالند. اما سال‌های جنگ، علی اصغرِ یک دستی بود که یک دستش را در دفاعِ از میهن داده بود؛ و به اندازه‌ی تمام ایران، خون آریایی که نه، غیرت آریایی داشت. چنان که عراق آرزوی شهادتش را داشت. و قبل از شهادتش در رادیو اعلام کردند: "اصغر یک دست کشته شد". 

دیگران اصرار می‌کردند که به جبهه نرو! تو فقط یک دست داری. اما علی‌اصغر می‌گفت: 《 می‌رم عقب، تو سنگرها رو جارو می‌کنم، لباس‌ها رو می‌شورم، تا اینکه بچه‌ها برن خط و برگردند》. و خیلی ها بعد از شهادتش فهمیدند اصغر یک‌دست که حاضر بود زیر پای رزمنده‌ها را جارو کند، فرمانده تیپ یک ثارالله بود.
علی‌اصغر که شهید شد، علی‌اکبر با دستهای خودش، برادر را در قبر گذاشت و سپس پایش را روی قبر بغلی گذاشت و گفت:《 اصغر اینجا رو نگه دار تا من بیام》. علی‌اکبر بود و باید بعد از علی‌اصغر می‌رفت. 
حتی در قبر نیز آرام جان مادر شد؛ که لحظه‌ی آخر چشم‌هایش را باز کرد تا مادر را ببیند.
نمی‌دانم این دو برادر در نماز شب‌هایشان از خدا چه خواسته بودند. اما راهِ شهادت را از سجاده‌های نماز شب آن‌ها باز کرده اند. و سال‌هاست ما از این معبر شهید داده‌ایم! علیِ اکبر داده‌ایم! علیِ اصغر داده‌ایم!
حالا ما ماندیم و این معبر، که این روزها پر از مینِ دنیایی شده. 
کاش علی‌اصغری می‌آمد و راه را باز می‌کرد. ما اگر شهید نشویم، می‌میریم....

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.