محمدرضا؛ شهید دفاع از حقوق مردم بود

تا شهدا؛ دراین مطلب آمده است: محمدرضا عاشق امام خمینی (ره) بود و از همان روزهای حضور امام در نجف، تمامی اعلامیه ها را جمع آوری و با عشق زیاد آن ها را چندین بار مرور می کرد. مادر شهید «محمدرضا رزمجو مقدم» از شهدای دوران انقلاب با اشاره به این که فرزندش مورد تعقیب نیروهای ساواک بود می افزاید: پس از شهادت 17 طلبه در قم، محمدرضا با شرکت در مراسم چهلم این شهیدان که به صورت هماهنگ در دانشگاه های زاهدان، شیراز، تهران، مشهد و اصفهان برگزار شد مورد تعقیب و سوء ظن ساواک قرار گرفت اما به دلیل این که نیروهای شاه نتوانستند از فرزندم مدرکی به دست آورند دستگیر نشد.وی ادامه می دهد: در بهمن ماه 1357، با آمدن امام به کشور، در سیستان و بلوچستان هنوز ژاندارمری و شهربانی به عنوان نیروهای شاه فعالیت و آنچه در توان داشتند برای خاموش کردن نفرت مردم نسبت به شاه به کار می گرفتند.وی بیان می کند: امام خمینی، مهندس بازرگان را به عنوان اولین نخست وزیر انقلاب اسلامی انتخاب کرد و مردم زاهدان که همانند دیگر مردم کشور دوست داشتند هرچه سریع تر بساط رژیم شاهنشاهی برچیده شود در روز 17 بهمن ماه با حضور گسترده به خیابان ها آمدند و با شعارهای «مرگ برشاه»، «ما می گیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض می شه» بار دیگر نفرت خود را از شاه و دولت او نشان دادند.وی اظهار می کند: در حالی که زنان و مردان در نزدیکی مسجد جامع جمع شده بودند نیروهای ساواک با اسلحه و چوب به زن و مرد حمله کردند. در این میان به زنان و کودکان اعلام شد به داخل مسجد بروند و مردان که گروه زیادی هم بودند به هدایت پسرم در بیرون مسجد، خواهان مذاکره با نیروهای شهربانی شدند. پسرم فریاد می زد که چرا به مردم حمله می کنید، ما با شما کاری نداریم و مشغول راهپیمایی هستیم، بیایید صحبت کنیم، اما انگار حرف های او و دیگران را نمی شنیدند.این مادر که فرزندش را تقدیم انقلاب کرده است با اشاره به آخرین صحبت های خود با شهید رزمجو مقدم ادامه می دهد: زمانی که وارد مسجد شدم با وجود سیل جمعیت به دنبال محمدرضا گشتم و او را کنار مسجد دیدم، فریاد زدم پسرم بیرون نرو که نیروهای شهربانی تیراندازی می کنند و ممکن است شهید شوی، اما در پاسخ گفت که از شهادت نمی ترسم آن ها بی هیچ دلیلی به مردم حمله می کنند کسی باید با آن ها صحبت کند و آن ها را از این کار باز دارد. دوباره به بیرون مسجد رفت و نیروهای شهربانی که محمدرضا را شناسایی کرده بودند با هدف گیری او به سمتش تیراندازی کردند و او را به شهادت رساندند. گویی محمد رضا عاشق شهادت بود و خود را برای این لحظه آماده کرده بود. او شهید دفاع از حقوق مردم بود.وی با اشاره به لحظه های شهادت فرزندش می افزاید: زمانی که خبر شهادت پسرم را گرفتم قصد داشتم به سرعت از مسجد بیرون بروم که نیروهای شهربانی با بستن در و پرتاب گاز اشک آور در میان مردم حاضر در مسجد مانع بیرون رفتن آن ها شدند. زمانی که اثر گاز کم شده بود با این که در بیرون مسجد درگیری میان مردم و نیروهای شاه زیاد بود، بیرون آمدم اما پیکر فرزندم نبود و از مردم شنیدم که او را به بیمارستان منتقل کرده اند.
ثبت دیدگاه