خیرات جانباز جامانده از دوستان شهیدش
به گزارش تا شهدا؛ همیشه غیر از پنجشنبه ها به بهشت زهرا میرفتم و از خلوتی و آرامشش لذت میبردم، یادواره ی شهید مدواری باعث شد که این هفته دل رو به دریا بزنم و برم تو وادی شهدا اونم تو شب جمعه ی اول ماه شعبان.
حس و حال عجیبی بود وقتی قدم میزدم و تو مسیر و کنار گلزار شهدا مردهایی رو میدیدم که گرد روزگار بر سر و صورتشون نشسته و کنار ایستگاههای صلواتی با شور و شوق داشتن برای شادی روح همرزمهای شهیدشون تلاش می کردند، یکی چایی میریخت، یکی آب تعارف میکرد ؛پیر مرد روحانی که با دقت داشت استکان هارو میشست.
یکی صفحه ی قرآن هدیه می کرد؛ صدای مداحی که دلت رو می برد به شش گوشه ارباب و یاد شهدا و تو رو غرق در محبت شهدا میکرد ... تو همین حس و حال بودم و رفتم از همین ایستگاههای صلواتی چایی گرفتم و با اشتیاق به شور حالشون نگاه می کردم که یک دفعه توجهم جلب یک میز شد که جمعیتی کنارش ایستاده بودند ناخودآگاه رفتم جلو دیدم یکی از همین جامونده های از قافله ی شهدا نشسته پشت میز و با شور و حال خاصی مشغول خطاطی بود.
برام جالب شد از یک خانوم که کاغذ خطاطی دستشون بود پرسیدم، گفت ایشون با هنرشون برای رفقاشون خیرات می فرستند، خیراتی آمیخته شده با هنر دست، ایستادم و به دستانش خیره شدم، با مهربانی از هر فرد سوال میکرد که چه چیزی بنویسم، و هر فرد اسم ائمه و یا شعری را میگفت.
با دقت خاص شروع می کرد به نوشتن، شاید با هر نوشته اسم رمز عملیاتی بر ذهنش عبور می کرد و یاد یاران سفر کرده را از خاطر میگذراند، چه خیرات جالبی خط نوشته ی صلواتی و به جای امضاء، بر روی کاغذها مهر صلوات را عاشقانه بر برگه ها میزد و میگفت نوشته هارو قاب کنید، چه فکر خوبی؛ با نگاه کردن به این نوشته بر روی قاب چه صلواتهایی که به شهدای عزیزمون تقدیم می شود.
و چه زیبا برایم یا زینب را به تصویر کشید تا بدانم در این زمانه من نیز یک مدافع هستم ... مدافع چادر صاحب حرم.
لبیک یا زینب
ثبت دیدگاه