من یک جانباز هستم

من آن جوان پرانگیزه‌ای هستم که اکنون با عدم فرمانبرداری نخاع، چون نوزادی در بستر، همواره تصویر یکسان سقف اتاق را در قاب چشمان خود به اکران می‌گذارم و با آمیزش اشک خجلت و عرق شرم، باید تر و خشک شدنم با دستان ناتوان مادر پیرم را به نظاره بنشینم.
تا شهدا - هر ساله زمانی که ماه شعبان چهارمین طلوع خورشید خود را تجربه می‌کند و قُمری این ماه قمری بر شاخه میلاد عباس (ع) آرام می‌گیرد ناگاه زنگار فراموشی از لوح شفاف یادها پاک می‌شود و نام من در آن نمایان می‌گردد و گلوی قدرشناسان تازه به تکاپو می‌افتد تا نوایی برای من سر دهند.
 اگر هنوز من را نشناخته‌اید و در میان انبوه تبارها، طایفه‌ام را جست‌وجو می‌کنید بگذارید کمی بیشتر آیینه معرفی را سوی خود بگیرم:
*من همان آشنای دیروز و غریبه امروز هستم... آری من همان نقش اول "روایت فتح" یک ملت هستم که اکنون از منظر دوربین برخی نقشی جز سیاهی لشکر ندارم.
*من همان تیتر یک روزنامه سلحشوری هستم که اکنون حتی در صفحه حوادث نشریه منفعت‌طلبان ستونی برای بیان دردهای خود ندارم.
*من همان قهرمان فراز دستان اشتیاق هستم که اکنون زیر چرخ‌های نگاه سنگین و در میان شمشیر ابروان درهم کشیده تنگ‌نظران در حال له شدن هستم.
*من آن دونده استقامت هستم که اکنون برای تجربه یک نفس راحت، باید خود را برای پریدن از روی بلندترین موانع رنج و درد آماده کنم.
* من آن جوان پرانگیزه و غرور هستم که اکنون با عدم فرمانبرداری نخاع، چون نوزادی در بستر، همواره تصویر یکسان سقف اتاق را در قاب چشمان خود به اکران می‌گذارم و با آمیزش اشک خجلت و عرق شرم، باید تر و خشک شدنم با دستان ناتوان مادر پیرم را به نظاره بنشینم.
*من آن شنونده موج رادیو اخلاص هستم که بانگ نا به‌هنگام توپی یا زوزه ناهنجار خمپاره‌ای نامم را در واژه‌نامه ادبیات روزگار جدید به «موجی» تغییر داد و من را در میان موج خنده‌های تمسخرآمیز و قضاوت‌های زودهنگام انداخت.
*من آن شاگرد اول کلاس جهاد هستم که خود و خانواده‌ام برای نشستن بر سر نیمکت علم و دانش باید به صدها سوال خارج از کتاب انصاف پاسخ دهم و همواره برچسب «سهمیه‌ای»بودن را مقابل نام‌خانوادگی خود در دفتر حضور و غیاب نگاه‌ها مشاهده کنم.
* من برنده‌ترین بازنده قمار عشق هستم که یا از دیدگان خود برای روشنا ماندن چشم بصیرت این ملت چشم‌پوشی کردم، یا دست خود را برای توانا ماندن دست‌های استقلال و خودکفایی این سرزمین از دست دادم، یا پاهای خویش را برای مستحکم‌تر شدن پاهای عزت و سربلندی مردمانم نداشته انگاشتم و یا....
گمانم من را اکنون شناخته باشید!
آری «من یک جانباز هستم»...
یادداشت از هادی قربانیان

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.