آزاده (نسخه قدیمی)

نمی‌دانستم آزادی این‌قدر سخت خواهد بود

روز نهم پیش از ظهر آمدند ما را بردند. در محوطه بیرون اردوگاه، ساختمان اداری اردوگاه بود. ما را برای
۱۳۹۵-۱۰-۱۱ ۱۷:۰۸

خاطرات معنوی آزاده شهید سید علی اکبر ابو ترابی

سید آزادگان در تاریخ 1318 هجری شمسی ، در یک خانوادۀ روحانی در شهرستان قم دیده به جهان گشود. جد مادری
۱۳۹۵-۱۰-۱۰ ۰۳:۰۸

قبل از آزادی، لباس هایمان را سوزاندیم

بچه‌ها کاغذهایی را به ما می‌دادند که در آن پیامی بود یا می‌خواستند برای‌شان دعا
۱۳۹۵-۱۰-۹ ۲۲:۵۵

نقشه پلید بعثی ها برای ترویج فساد و فحشا در میان ایرانی ها!

مسئله دیگری که در اردوگاه پیش آمده بود، برنامه‌ریزی آنها برای رواج فساد و فحشا بود. می&zwnj
۱۳۹۵-۱۰-۶ ۱۹:۰۶

حاج احمد کونگ فو کار آسایشگاه ۷ هم آسمانی شد

آزاده هشت سال دفاع مقدس با گرامی داشت یاد همرزم خود حاج احمد قاسمی در یادداشتی آورده: خوب به یاد
۱۳۹۵-۱۰-۵ ۱۵:۱۳

وقتی در اردوگاه، پیتزا پختم / به اسرا تریاک می دادند

یادم هست یک‌بار برای بچه‌ها پیتزا درست کردم. خمیر نان‌ها را به صورت خمیر پیتزا
۱۳۹۵-۱۰-۴ ۱۳:۲۵

تحمل گرما در تابستان سخت تر از سرمای زمستان بود

بعد از مدتی فرمانده عوض شد. مدتی از جریان آمدن خبرنگارها گذشته بود. عملیاتی هم انجام نشده بود.
۱۳۹۵-۱۰-۲ ۱۲:۲۱

با کمک قوطی‌های شیرخشک به حمام می رفتیم!

افسرها با قوطی‌های شیرخشکی که از فروشگاه می‌خریدند، چیزی شبیه المنت درست کرده بودند و
۱۳۹۵-۹-۳۰ ۰۶:۱۷

با کابل می زد تا به خواهرهایشان فحش ناموسی بدهند!

بچه‌ها را می‌آورد جلوی پنجره‌ اتاق ما و آنها را آن‌قدر می‌زد تا به امام فحش
۱۳۹۵-۹-۲۹ ۱۵:۱۵

اینها خیلی وقت است که آزاد هستند، ما اسیر آنها هستیم

لا لا هذا الطفل» یعنی این بچه است نزنش و همین کوچـــک بودن و سن کم من باعث شد که از این ماجرا
۱۳۹۵-۹-۲۹ ۱۴:۲۵