«طعم و بوی» عشق به همسر از نگاه شهید مدافع حرم

برشی از کتاب بی‌برادر، خاطرات شهید مدافع حرم جواد محمدی از نگاه دوستان و همرزمان شهید در خصوص نحوه برخورد با همسر را بخوانید.  

تا شهدا؛ روزی که با آقا جواد رفیق شدم با عیالم خورخورم(جر و بحثم)  بود. جواد چیزی نمی‌دانست یک شب گفت برو خانه عیالت را هم بیاور تا با عیال من برویم پارک. گفتم من نمی‌آیم. جواد خیلی تیز و باهوش بود من توی عمرم نتوانستم حتی یک‌بار هم جواد را سر کار بگذارم تازه همه بهم می‌گویند تو خیلی جلب و تیزی ولی جواد چنان فرز بود چنان مچت را می‌گرفت که می‌ماندی. گفت برای چی نمی‌آیی؟ ماندم چه بگویم شاید هم جواد از جای دیگری بو برده بود یا همان وقت چیزی فهمید پا سفت کرد که برو خانمت را بیاور...

نشد روی حرفش حرف بزنم. زنگ زدم به عیالم. بنده خدا عیال خیلی تعجب کرده بود. گفتم سلام، خوبی خانم؟ گفت بله؟ چیه مجید؟ گفتم کارهایت را بکن می‌خوایم بریم بیرون. گفت چی؟ گفتم میایی؟ گفت بله که میام.

ماشین را برداشتم و رفتم دنبال عیال. بعد هم با جواد و عیالش رفتیم توی خیابون تاب خوردیم. جواد از زندگی و زن و جایگاه زن و رفیق گفت. کمی پیاده شدیم و زن و مرد از همدیگر جدا شدیم. گفت بچه، داری اشتباه می‌روی. زن اینطور است، اونطور است، پیامبر این را گفته، امام آن را گفته، زن این است. روح و دلش آن است. یک پس گردنی، پس کله ام زد و گفت تو از نقش زن و نیاز زن به محبت شوهرش چه میدانی؟ بفهم داری چه کار می‌کنی. فلان کن و بیسار کن. مطمئنم آن شب به عیالش هم گرا داده بود که با عیال من صحبت کند.

منبع: کتاب بی‌برادر؛ صفحه 22 و23/ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم جواد محمدی

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.