ماجرای «نخود سیاه»ی که به سرباز عراقی دادیم!

معمولا هر از چند گاهی در هر آسایشگاهی به مناسبت های مختلف تئاتری به نمایش در می آمد که اجرای این تئاتر متضمن کار زیادی بود...
تا شهدا: معمولا هر از چند گاهی در هر آسایشگاهی به مناسبت های مختلف تئاتری به نمایش در می آمد که اجرای این تئاتر متضمن کار زیادی بود!
مخصوصاً این که اجرای هر نوع کار گروهی ممنوع بود. نمایشنامه توسط اسرا نوشته می شد و بازیگران آن هم آقایان حسن محمودی و هاشمی اهل تهران و فردوسی و حیاتی از شهرری و....
قبلاً چند دست لباس شخصی بچه ها آورده بودند که تحویل مسئول واحد فرهنگی بود. موقع اجرای تئاتر در هر آسایشگاهی لباس ها را تحویل می گرفتند. بقیه وسایل کار اعم از دکور وابزار تئاتر باید توسط اسرا و بازیگران تهیه می شد که کار زیادی می برد. اما ارزش داشت!
تا اینکه یک شب موقع اجرای تئاتر، سربازی مرتب رفت وآمد می کرد مسئول آسایشگاه روی کاغذ چیزی نوشت و از سرباز خواست تا آن را ببرد.
از وی پرسیدم چه کار کردی؟ گفت: با دکتر (پزشکیار و پرستار) قرار گذاشته ایم که موقع اجرای نمایش یا خواندن دعا اگر سربازی مزاحم شود این جمله یعنی نخود سیاه را بنویسم و به سرباز بگویم مریض بدحال داریم! سرباز برای گرفتن دارو به بهداری می رود، دکتر نسخه ی مارا می خواند و متوجه می شود که سرباز مزاحم است به شکلی سر او را گرم می کند تا کارما تمام شود، پس از آن چند قرص مسکن به سرباز می دهد تا بیاورد تا آن موقع هم کار ما تمام شده !! راوی: آزاده گشتاسب رستمی  * سایت جامع آزادگان 

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.