سرگذشت شهیده حسیبه خرمتابی(شهدای کردستان)

ضد انقلاب پیوسته سعی می کرد به هر شیوه ی ممکن ، دامی در مسیر این روحانی مبارز بگستراند و مردم را از وجود ذی جود او محروم نماید، اما خداوند هر بار مکر و حلیه ی آنان را به خودشان بر می گرداند وماموستا را در پناه خود حفظ می کرد .
به گزارش تا شهدا: حسیبه فرزند علی و فاطمه در اول فروردین ماه سال 1351،در روستای <<خرمتا>> از توابع شهرستان <<سقز>> در خانواده ای روحانی دیده به جهان هستی گشود و در بوستانی از معنویت ،از همان اوان دوران طفولیت گوش هایش با نوای دلنشین قرائت قرآن و زمزمه های دعا و نیایش انس و الفت گرفت و به رشد و بالندگی رسید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور گروهک های ضد دین در منطقه ،<<ملاعلی>> در مقابل عقاید پلید آنان ایستاد و به روشنگری پرداخت. ضد انقلاب عرصه را بر او تنگ کردند، ماموستا به ناچار موطن خود را ترک کرد ودر شهر سقز رحل اقامت افکند و به عنوان امام جمعه ی موقت این شهر به مبارزه ی خود علیه چکمه پوشان کاخ های سرخ و سفید ادامه داد. تهدیدات دشمن روز به روز بیشتر می شد ، ماموستا و خانواده اش  را بارها تهدید به مرگ کردند،اما او مانند کوهی استوار و پابر جا ماند و به انجام رسالت خود،ادامه داد.
ضد انقلاب پیوسته سعی می کرد به هر شیوه ی ممکن ، دامی در مسیر این روحانی مبارز بگستراند و مردم را از وجود ذی جود او محروم نماید، اما خداوند هر بار مکر و حلیه ی آنان را به خودشان بر می گرداند وماموستا را در پناه خود حفظ می کرد .
دومین شب ماه رمضان سال 1360،برابر با دوازدهم تیر ماه بود که دلان کینه توز ،دزدانه در نیمه های شب وارد منزل ماموستا می شوند و به اتاق حسیبه ی نو نهال می روند،حسیبه سراسیمه از خواب بیدار می شود، دشمن برق منزل را قطع کرده بود .او نمی فهمد  چه اتفاقی افتاده است ، خواهر بزرگش چراغی را روشن می کند تا علت سر وصدا و فریادهای پیاپی حسیبه را جویا شود،وقتی وارد اتاق می شود ،می بیند عده ای مسلح کرکس صفت وارد آن جا شده اند حسیبه آن ها را میبیند ،خواهرش آن ها را به شدت به باد انتقاد می گیرد و می گوید: شما که شعار دموکرات بودن را سر می دهید به چه حقی وارد حریم خصوصی ما شده اید؟ جر و بحث بالا میگیرد ،می گیرد ،با ضربه ی قنداق متجاسرین، چراغ خاموش میشود،خواهر حسیبه می فهمد این ها به دنبال پدرش آمده اند،اما بیم جان همه می رود،چون ناجوانمردی این گروه ها برای همه اثبات  شهد است،بلافاصله به اتاق پدرش می رود و پدر را برای خروج  از منزل کمک می کند،بر می گردد تا به شیوه ای حسیبه را از اتاق خارج کند ، به ناگاه صدای رگبار فضای اتاق را پر میکند ،ناله ای می آید ،گرد وخاک همه جا را فرا میگیرد ،ضد انقلاب می گریزد ، وقتی مادر و خواهر حسیبه وارد اتاق می شوند با پیکر پاره پاره ی این نونهال روبرو می گردند.
آری ، حسیبه این گونه غریبانه پر کشید و آسمانی شد،حدیث شهادت و مظلومیت یاران انقلاب اسلامی در کردستان است.

ثبت دیدگاه

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.