http://www.tashohada.ir/index.php/fa/news/86149

شناسه خبر: 86149
۱۳۹۸-۹-۳ ۱۵:۰۲

شهیدی که پشت سرش به جای آب، چای ریختند

پدر شهید مجید قربان خانی گفت: پسرم پیش از اعزام به سفره‌خانه رفته بود تا از بچه‌ها خداحافظی کند، دوستانش به شوخی گفته بودند مجید تو را شاه عبدالعظیم هم راه نمی‌دهند، می‌خواهی به سوریه بروی؟ و به حالت تمسخر پشت پایش به جای آب چای ریخته بودند.  

تا شهدا؛ شامگاه شنبه و به مناسبت هفته بسیج برنامه یادواره افلاکیان خاکی در فاطمیه مرکز شهر بادرود برگزار شد.

مطلع برنامه تئاتری بود که توسط انجمن هنرهای نمایشی نطنز و با بازی ترنم ترابیان با موضوع شهید قربان خانی اجرا و موردتوجه حضار و به‌ ویژه پدر و مادر شهید قربان خانی قرار گرفت.

وحید ایمانی مجری شبکه‌های صداوسیما اجرای این مراسم را بر عهده داشت و محسن توسلی خواننده انقلابی آهنگ خاک‌ریز را برای حضار اجرا کرد.

قسمت اصلی برنامه گفت‌وگوی وحید ایمانی با پدر و مادر شهید بود؛ مادر شهید این‌گونه آغاز کرد که در محلشان مجید به نام مجید بربری معروف بود و در ماه رمضان هنگام افطار به نانوایی محله می‌گفت به همه نان بربری صلواتی داده و آخر شب پول همه نان‌ها را حساب می‌کرد.

مادرش می‌گفت مجید تنها فرزند پسر ما و یکی یک دانه مادر بود و هیچ‌گاه نگذاشتم صبح زود به مغازه پدرش برود و ساعت 10 صبح بعد از صرف صبحانه باهم راهی مغازه‌اش می‌کردم.

پدر مجید هم گفت: مجید دو ماشین داشت، یکی نیسان و دیگری زانتیا، از 10 صبح تا 3 عصر بازار بود و از ساعت سه عصر به دو سفره‌خانه خودش می‌رفت و تا دونیمه شب در سفره‌خانه مشغول بود و گاهی هم قلیان هم می‌کشید.

مادر شهید قربان خانی از شبی که مجیدش فکر رفتن به حرم بی‌بی زینب به سرش افتاده بود گفت و ادامه داد: مجید من بچه هیأتی بود و شبی شهید مرتضی کریمی و دوستانش به سفره‌خانه مجید رفته و ماجرای سوریه را تعریف می‌کنند و مجید من غیرتی شده و تصمیم می‌گیرد برای دفاع از حرم به سوریه برود.

پدرش یادآور شد: وقتی بحث رفتن را مطرح کرد با مخالفت ما روبرو شد و همه‌جا سپردیم در تهران او را پذیرش نکنند تا به سوریه نرود، اما مجید ما بچه زرنگ بود و رفت اسلامشهر ثبت‌نام کرد.

مادرش افزود: روزی مجید گفت می‌خواهد قلیان را ترک و ورزش کند، چون وقتی به آموزش رفته بود گفته بودند اگر نمره استقامت ورزش را نیاوری با رفتنت به سوریه مخالفت می‌شود، ما فکر کردیم دارد دروغ می‌گوید و برایش مراقب گذاشتیم که آیا واقعاً قلیان می‌کشد یا نه که دیدم واقعاً ترک کرده است.

مادر مجید خاطرنشان کرد: مجید ما در آزمون ورزش برای اعزام نمره 100 را از 100 کسب کرد و اولین فرد آموزش شد، هرروز رفتارش تغییر می‌کرد ولی ما باور نداشتیم که مجیدمان به سوریه خواهد رفت.

پدر مجید اظهار داشت: یک روز مجید آمد و قرآنی آورد و لباس بسیج پوشید و گفت مرا از زیر قرآن رد کنید تا من عکس گرفته و در پروفایلم بگذارم تا دوستانم را حرص بدهم و بعد به سفره‌خانه رفته بود تا از بچه‌ها خداحافظی کند، دوستانش به شوخی گفته بودند مجید تو را شاه عبدالعظیم هم راه نمی‌دهند، می‌خواهی به سوریه بروی؟ به حالت تمسخر پشت پایش به جای آب چای ریخته بودند.

پدر مجید گفت: یک روزآمد دم مغازه و از من خداحافظی کرد، من نپرسیدم کجا می‌رود و مجید هم نگفت کجا می‌رود، واقعاً مجید من متحول شده بود.

مادر شهید مجید قربان خانی در خصوص ماجرای خال‌کوبی مجید گفت: این خال‌کوبی نهایتاً مربوط به پنج ماه قبل از شهادتش بود. اسم من را هم‌روی دستش خال‌کوبی کرده بود. وقتی ایراد گرفتم که چرا این کار را کردی؟ گفت دوستانم اصرار کردند و من هم جوگیر شدم. بعد حتماً پاکش می‌کنم.

مادر شهید گفت: مجید من نظرکرده حضرت زهرا بود (س) و یک‌شب خواب حضرت زهرا (س) را می‌بیند. مجید خوابش را برای عمه‌اش تعریف می‌کند، عمه مجید بعداً تعریف کرد که مجید سرمزار شهید فرامرزی به من گفت حضرت زهرا را در خواب دیدم. خانم به من گفت سوریه بیایی یک هفته بعد تو را پیش خودم می‌برم.

وی گفت: وقتی مجید من شهید شد دلم نمی‌خواست پیکرش برگردد و می‌خواستم مثل مادرمان حضرت زهرا گمنام بماند، 4 سال این را تحمل کردم و خم به ابرو نیاوردم، اما بعد 4 سال دلم برای مجیدم تنگ شد و به کربلا رفتم و از آقا امام حسین (ع) خواستم جوانم را برگرداند و با عنایت ارباب پیکر قطعه‌قطعه مجیدم برگشت که دوستانش تعریف کردن اولین تیر به پهلوی مجیدم خورده بود.

پدر مجید گفت: خیلی‌ها می‌گفتند سوریه بخوربخور است، امروز در کشور خیلی‌ها میلیاردی می‌خورند اما مجید من در سوریه بیش از 50 گلوله خورده بود و او را آبکش کرده بودند.

تجلیل از پدر و مادر شهید آخرین برنامه یادواره افلاکیان خاکی بود و ما بودیم و چشم‌های اشک‌بار مردم و لبخند رضایت مادر شهید مجید قربان خانی.