اولین دیدار با خانواده شهید روحالهی پس از 32 سال

به گزارش تا شهدا؛ در راستای تجلیل از مقام والای شهیدان جامعه قرآنی کشور، «رحیم قربانی» رییس سازمان قرآن و عترت بسیج کشور به همراه نماینده شورای توسعه قرآنی و جمعی از قاریان و فعالان حوزه قرآن و عترت کشور با حضور در منزل شهید جامعه قرآنی «حسین روح الهی» با خانواده این شهید والامقام دیدار کردند.
فاطمه تقیزاده همسر شهید روحالهی در این دیدار اظهار داشت: با وجود تبلیغات گسترده دشمن برای مایوس کردن جوانان و مردم نسبت به جمهوری اسلامی خوشحالم که میبینم هنوز هم پس از گذشت حدود ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی خانواده شهدا فراموش نشدهاند.
وی افزود: حسین در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل از یک روستایی در بابل به شهر آمد. در محلی که ساکن شد، یک مسجد مخروبه بود. او به تنهایی علفهای هرز اطراف مسجد را کند و هر روز اذان اقامه کرد.
همسر شهید روحالهی خاطرنشان کرد: حسین جهت گذراندن دوران خدمت سربازی به شیراز رفت و در آنجا فعالیتهای فرهنگی خود را ادامه داد. حسین در دوران مرخصی خدمت آیت الله دستغیب رفت که در این دیدار یک قرآن و دعاهای کبیره را هدیه گرفت.
وی در ادامه به روز خواستگاری خودش اشاره کرد و گفت: من معلم روستایی در بابل بودم. مدرسه ما کلاسی نداشت و بچهها در چادر درس میخواندند. آقای روح الهی که آن زمان هنوز باهم ازدواج نکرده بودیم به مدرسه ما آمد و از وضعیت کلاس دانشآموزان ناراحت شد و قول همکاری داد. سرانجام به سختی یک کلاس برای مدرسه ساخت. این آشنایی به ازدواج ختم شد. آن زمان ابتدای فعالیتهای علیه رژیم بود. همسرم به من گفت که شما باید خودت را برای شرایط سخت آماده کنی. تمام تلاشم را میکنم که به مبارزان انقلابی کمک کنم تا شاه خائن از کشور خارج شود. اگر روزی فعالیتها مثمرثمر نبود، به کشور فلسطین سفر خواهم کرد.
همسر شهید روحالهی تصریح کرد: باهم به روستاها میرفتیم و قرآن آموزش میدادیم. در میان این کلاسها همسرم اعلامیههای امام راحل را نیز قرائت میکرد. هفتهای یک مرتبه نیز کلاس آموزش قرآن در خانه ما برپا میشد. همسرم در کلاسها مردم را به مبارزه علیه رژیم دعوت میکرد. در میان جمعیت یک نفوذی بود که منجر به لو رفتن همسرم و دستگیری وی از سوی ساواک شد. این اتفاق همزمان با به دنیا آمدن دخترم بود و ما هیچ خبری از حال او نداشتیم.
وی به تهدید منافقین اشاره و اظهار کرد: من و همسرم بارها از سوی منافقین تهدید شدیم. در نزدیکی محل سکونت ما مسجدی بود که محل تجمع منافقین شده بود. مردم روستا از آنها می ترسیدند. روزی همسرم اهالی محل را جمع کرد و از آنها خواست متحد شوند تا مسجد را پاکسازی کنند.
همسر شهید روح الهی افزود: همسرم مبلغی را جمع کرد تا مسجد را بازسازی کند. او در یک آزمایشگاه کار میکرد. از محل کار مستقیم به مسجد میرفت تا کارهای آن جا را به اتمام برساند. روزی همسایه ما به سراغم آمد و گفت که منافقها همسرت را از بالای یک ساختمان 2 طبقه به پایین پرتاب کرده و در حال کتک زدن او هستند. خودم را به محلی که همسایه ما میگفت رفتم. منافقین فرار کرده بودند؛ اما خبری از همسرم نبود. نگران به خانه آمدم. شب همسرم با لباس خونی به خانه آمد و گفت که به یک گروه قول داده بودم که به آنها امروز قرآن میآموزم باید خودم را به آنها میرساندم.
وی خاطرنشان کرد: من و همسرم به جلسات محرمانه جهت مبارزه با رژیم میرفتیم. آن زمان یک دختر و یک پسر داشتیم که آنها را تنها در خانه میگذاشتیم. پسرم در تمام آن مدت با چاقو مینشست تا اگر منافقی به خانه ما آمد از خواهرش محافظت کند.
همسر این شهید بزرگوار درباره ادامه تحصیل همسرش گفت: حسین به رشته پزشکی علاقهمند بود. یک سال پیش از پیروزی انقلاب ویزا برای ادامه تحصیلش در خارج کشور را هم گرفته بود؛ اما در بحبوحه انقلاب از این امر منصرف شد.
وی با بیان اینکه شهید روح الهی در جبهه نیز از آموزش قرآن غافل نشد، گفت: همرزمانش پس از شهادت وی از کلاسهای قرآن او در جبهه برایم تعریف کردند.
همسر شهید در خصوص نحوه شهادت همسرش گفت: همسرم در عملیات کربلای ۵ خط شکن بود. پس از پایان ماموریتش قصد داشت به خانه بازگردد که خبردار شد یک گردان به محاصره دشمن درآمده است. او به همراه چهار تن از همرزمانش جهت کسب اطلاعات به منطقه رفت که هر پنج تن آنها بر اثر گلوله تانک به شهادت رسیدند. از پیکر همسر یک پا و سرش باقی مانده بود. زمانی که پیکرش را به معراج شهدا آوردند مادرش پایش را بوسید و شهادتش را تبریک گفت.
همسر شهید روح الهی با بیان اینکه افراد زیادی به شهید متوسل شدهاند و حاجت گرفتهاند، گفت: خداوند به همسایه ما فرزندی عطا نمیکرد. روزی خانم همسایه درب خانه ما آمد و گفت کمی از پلوسبزی که خوردهاید به من میدهید. با تعجب دلیل این کار را پرسیدم که گفت: «من به شهید متوسل شدهام. او به خواب من آمده و گفته است که همسرم امروز پلوسبزی درست کرده است. کمی از آن میل کنید.» من کمی از غذای باقی مانده به او دادم. مدتی بعد خداوند فرزند پسری به آنها عطا کرد.
نفیسه روح الهی آخرین فرزند این شهید بزرگوار نیز اظهار داشت: در طی 32 سال گذشته که پدرم به شهادت رسیده است، از هیچ ارگان یا خبرگزاری نزد ما نیامدهاند. خوشحالم که ما را فراموش نکردید.
وی در ادامه به دوران کودکی خود اشاره کرد و گفت: زمانی که پدرم به شهادت رسید من 3 ساله بودم. طبق گفته مادرم، من و پدرم وابستگی زیادی به یکدیگر داشتیم. صحنههای خیلی کوتاهی از چهره پدرم را به یاد دارم. در روز پدر یا دختر من حس خوشی ندارم؛ زیرا از کودکی طعم تلخ یتیمی را چشیدم. گاهی کنایههایی میشنویم که شما از امکانات بنیاد شهید استفاده میکنید، ای کاش به جای امکانات به من پدرم را میدادند.
دختر شهید روحالهی با بیان این که امنیت امروز کشورمان را مدیون خون شهدا هستیم، اظهار کرد: مادرم زحمات زیادی برای بزرگ کردن ما کشید. ما او را یک شهید زنده میدانیم.
وی عنوان کرد: رهبر معظم انقلاب تنها حامی خانوادههای شهدا است. من ایشان را همچون پدرم دوست دارم و برای سلامتیشان دعا میکنم.