http://www.tashohada.ir/index.php/fa/news/56948

شناسه خبر: 56948
۱۳۹۵-۱۲-۱۴ ۰۲:۵۸

جابري انصاري: همه ما تا ابد و يک روز مديون شهدا هستيم

 معاون عربي و آفريقاي وزارت امور خارجه در بخشي از يادداشت خود مي نويسد: ما تا «ابد و يک روز» وامدار همت جانانه شهدايي همچون باکري، همت، برونسي و ديگر شهدا هستيم.

تا شهدا؛ حسين جابري انصاري معاون عربي و آفريقاي وزارت امور خارجه در فضاي مجازي در خصوص شهدا مطلبي نوشته است که مشروح آن به قرار زير است:

شهداي همچون اسپند اسفند

اسفند ماه يادآور شهيدان جاودانه جنگ تحميلي حميد باکري، حسين خرازي، امير حاج اميني، ابراهيم همت، عبدالحسين برونسي، عباس کريمي و مهدي باکري است که همچون اسپند در آتش عشق و ايثار دود شدند تا حافظ ايران و اسلام باشند و ما تا «ابد و يک روز» وامدار همت جانانه اشان هستيم. يادشان جاودانه و راهشان پر رهرو باد. به اين مناسبت دلنوشته شهيد امير حاج اميني مسئول واحد مخابرات گردان انصار که تصوير در خون آرميده اش به نماد شهيدان تبديل شده است را تقديم حضور شما همراهان هميشگي اين صفحه مي کنم.

سلام بر خدا و شهيدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.
بعد از مدت ها کشمکش دروني که هنوز هم آزارم مي دهد، براي رهايي از اين زجر، به اين نتيجه رسيده ام و آن در اين جمله خلاصه مي شود: خدايا! عاشقم کن.

از اين که بنده بد و گنه کار خدايم، سخت شرمنده ام و وقتي ياد گناهانم مي افتم، آرزوي مرگ مي کنم؛ ولي باز چاره ام نمي شود. به راستي که (ان الانسان لفي خسر) هيچ برگ برنده اي ندارم که رو کنم؛ جز اين که دلم را به دو چيز خوش کرده ام؛

يکي اين که با اين همه گناه، دوباره مرا به سرزمين پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم مي گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمي بينم و احساسش نمي کنم؛ اگر چنين نبود، پس چرا مرا به اين جا آورد؟

دوم اين که قلبي رئوف و مهربان دارم و با همه بدي هايم، بسيار دلسوزم. لحظه اي حاضر به تحمل هر گونه رنجي مي شوم؛ بله به اين دو چيز دلم را خوش کرده ام.

پس اي پروردگار من! اگر دوستم داري که مرا به اين جا آورده اي، پس مرا به آرزويم که... برسان و يا به اين خاطر که نمي توانم باعث رنجش کسي شوم، پس بيا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت ...

دنيا براي ضعيف نفسان، يک گرداب هلاکت است. اگر لحظه اي به خودمان واگذارده شويم، واي بر ما که ديگر نابوديمان حتمي است. خوشا آن کس که به ياري او، در اين گرداب هلاک گردد.

اي حسين!

اي مظلوم کربلا!

اي شفيع لبيک گويان! نداي هل من ناصرت را من نيز لبيک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در اين گرداب هلاکت هلاک گردم و اي خدا ...

بسيار بد و ضعيفم و در مقابل گناه، ياراي مقاومت ندارم؛ زيرا هنوز نشناختمت و حتي در راه شناختت نيز زحمت نکشيده ام؛ زيرا ضعيف و پايبند به اين دنيايم و نمي توانم از خوشي ها و آسايش هاي محض و پوشالي اين دنيا دل بکنم و در راه شناختت سختي کشم؛ سختي اي که پر از شيريني و لذت است؛ ولي افسوس که اين سختي و حلاوت نصيبم نمي گردد.

خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پيامبران و امامان زجر کشيده و معصومت قسم، بسيار عاشقم کن.

اگر چنين کني که از درياي رحمت و کرامتت چيزي کاسته نمي شود و زياني به تو نمي رسد.

همه آرزويم اين است که ببينم از تو رويي

چه زيان تو را که من هم، برسم به آرزويي

اگر چنين کني، ديگر هيچ نخواهم؛ چون همه چيز دارم. مي دانم اگر چنين کني، از اين بند، رهايي يافته و ديگر به سويت پر ...

خدايا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.

تو خود گفتي که به دل شکستگان نزديکم؛ من نيز دل شکسته دارم.

اي کساني که اين نوشته را يا بهتر بگويم اين سوز دلم و اين درد دل نمي دانم چه بگويم اين تجربه تلخ و يا اين وصيت نامه يا اين پيام و يا در اصل اين خواهش و تقاضاي عاجزانه را مي خوانيد، اگر من به آرزويم رسيدم و دل از اين دنيا کندم، بدانيد که نالايق ترين بنده ها هم مي توانند به خواست او به بالاترين درجات دست يابند؛ البته در اين امر شکي نيست؛ ولي بار ديگر به عينه ديده ايد که يک بنده گنه کار خدا به آرزويش رسيده است.

يا رب زِ کرم، بر من درويش نگر

هر چند نيَم لايق بخشايش تو

بر حال من خسته دل ريش نگر

حال که به عينه ديديد، شما را به خدا قسم، عاجزانه التماس و استدعا مي کنم بياييد و به خاکش بيفتيد؛ زار زار گريه کنيد و اميدوار به بخشايش و کرمش باشيد و با او آشتي کنيد؛ زيرا بيش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافي است يک بار از ته دل صدايش کنيد؛ ديگر مال خودتان نيستيد و مال او مي شويد؛ ديگر هر چه مي کند، او مي کند و هر کجا مي برد، او مي برد؛ ولي در اين راه، آماده و حاضر به تقبل هر گونه سختي و رنج، همانند مظلوم کربلا حسين و پيامدار او زينب باشيد؛ هر چند که سختي و رنج هاي ما در مقايسه با آنها نمي تواند قطره اي در مقابل دريا باشد. بله، خداگونه شدن، مشقات و مصائب دارد... د.

شنبه ۷ تير ۶۵ 
ساعت ۵ بعدازظهر 
بنده مخلص و گنهکار، امير حاج اميني