http://www.tashohada.ir/index.php/fa/news/49568

شناسه خبر: 49568
۱۳۹۵-۸-۹ ۱۴:۰۸

خواب سنگین را در خلیل‌آباد جا گذاشتم

<p style="text-align: justify;">پدرم هم خیلی به مناطق جنگی و عملیاتی رفت&zwnj;وآمد داشت. وقتی می&zwnj;خواستم به جبهه بروم، پدرم به من خندید و گفت:&zwnj; هادی! تو آن&zwnj;قدر خوابت سنگین است که فکر کنم اگر دشمن بیاید و تو را با خود ببرد، از خواب بیدار نشوی! اما با دوستان خوبی که خدا نصیبم کرد، خواب سنگین را در خلیل&zwnj;آباد جا گذاشتم.</p>

تا شهدا؛ با گسترش روزافزون شبکه‌های اجتماعی این روزها شیطنت آن‌هایی را که در لباس دوست اما با تفکر ضداسلامی می‌خواهند فضای ترحم‌انگیزی را برای دفاع مقدس ایجاد کنند، زیاد می‌بینیم.
کسانی که عکس‌هایی از نوجوانان در دوران هشت سال دفاع مقدس را به اشتراک می‌گذارند و نقد‌های احساسی ریز و درشتی بر حضور آن‌ها در جبهه‌ها می‌نویسند؛ این در حالی است که هیچ وقت کلام ارزشمند حضرت امام(ره) در هنگام شهادت شهید فهمیده از یادها نمی‌رود «رهبر ما آن نوجوان ١٣‌ساله‌ای است که نارنجک به کمر می‌بندد و زیر تانک می‌رود».
به بهانه روز دانش‌آموز تصمیم گرفتیم با چند نفر از کسانی که اتفاقا از جانبازان دفاع مقدس و همین‌طور چهره‌های موفق شهر هستند، صحبت کنیم. ‌هادی کاظم‌نژاد، جانباز شیمیایی ٧٠‌درصد است که چهار سال به عنوان مدیر نمونه استان انتخاب شده است.

آقای کاظم‌نژاد چند سالتان بود که به جبهه رفتید؟ برایتان مشکلی ایجاد نشد؟
سال۴۸ در خلیل‌آباد کاشمر متولد شدم، کلاس دوم دبیرستان را رها کردم و با راهیان رسول‌ا...‌(ص) به پادگان حمیدیه و لشکر۲۱ امام‌رضا(ع) و گردان کوثر به فرماندهی شهید یزدانی رفتم. آن وقت، چون سن و سالم کم بود، شناسنامه‌ام را دست‌کاری کردم.

خانواده‌تان با این مسئله مخالفت نکردند؟ شاید برای نسل ما قبولش سخت باشد..
مطمئن باشید کمتر خانواده‌ای اگر متوجه می‌شد فرزند کم سن و سالش قصد رفتن به جبهه را دارد، راضی می‌شد اما چیزی که هست آن زمان گویی بچه‌ها به قولی زودتر مرد می‌شدند، با تحلیل و صحبت به ویژه مادرهایشان را راضی می‌کردند و از طرفی فضای عمومی جنگ هم بی‌تاثیر نبود.


ضمن اینکه تمام خانواده ما درگیر جبهه بودند؛ عمویم، محمود کاظم‌‌نژاد، از آن کسانی بود که همیشه جبهه بود. از آن‌ها که تا لبنان هم رفته و جنگیده‌ بود. عموی دیگرم، علیرضا، اوهم جبهه‌ای بود.
پدرم هم خیلی به مناطق جنگی و عملیاتی رفت‌وآمد داشت. وقتی می‌خواستم به جبهه بروم، پدرم به من خندید و گفت:‌ هادی! تو آن‌قدر خوابت سنگین است که فکر کنم اگر دشمن بیاید و تو را با خود ببرد، از خواب بیدار نشوی! اما با دوستان خوبی که خدا نصیبم کرد، خواب سنگین را در خلیل‌آبادجا گذاشتم.

برای یک نوجوان دوم دبیرستان، تفنگ‌، تیر، موشک و نارنجک هیچ کدام ترس نداشت؟
همه این‌ها ترس دارد، هیچ‌کدام از رزمندگان به استقبال مرگ نمی‌رفتند و اتفاقا از جانشان هم مراقبت می‌کردند. اصلا مسئله اصلی اینجاست که هیچ‌کدام از کسانی که به جبهه می‌رفتند، حتما به نیت شهادت نبود؛ بلکه هدفشان دفاع بود و کسانی هم که توفیق شهادت نصیبشان شد به خاطر لیاقتی بود که پیش خدا داشتند. بنابراین ایمان به حق و اطاعت ولی امر بود که باعث می‌شد تمام این ترس‌ها تبدیل به همت شود.

بعد از رفتن به منطقه دیگر درس و مدرسه کاملا فراموش شد؟
اتفاقا چیزی که من گله‌مندم این است که چرا ما این بخش‌های جبهه را کمتر نشان می‌دهیم؟ مگر کسی که به منطقه می‌رفت کاملا زندگی‌اش را رها می‌کرد یا فرد بی‌استعدادی بود؟ اتفاقا اغلب دانش‌آموزان و شاگردان نخبه و متوسط به بالا بودند. حتی کسانی را داشتیم که در شب عملیات درس می‌خواندند.
ما کتاب و دفترهایمان را همراهمان می‌بردیم و در روزهایی که کار رزمی نداشتیم و به قولی آزاد‌باش بود، به طور گروهی درس می‌خواندیم.

معلم هم داشتید؟
در یک گردان از پزشک تا مهندس و معلم و مدیر حضور داشت و همه کمک می‌کردند. کما‌اینکه کلاس‌های درسی هم برای دانش‌آموزان در مجتمع رزمندگان برگزار می‌شد و بچه‌ها درسشان را ادامه می‌دادند. به‌ویژه پدر و مادر من برایم ادامه تحصیل در جبهه را شرط گذاشته بودند که همین بیشتر متعهدم می‌کرد.

می‌دانیم که از جانبازان ٧٠‌درصد شیمیایی هستید. چه مدت در جبهه بودید و چه وقت شیمیایی شدید؟
من کلا سه مرتبه اعزام و دفعه آخر شیمیایی شدم. در یک سنگر ٣٣‌نفر بودیم که متوجه نشدیم شیمیایی زدند و همگی‌مان به این عارضه مبتلا شدیم، البته تعداد زیادی از این ٣٣‌نفر بعد از جنگ به شهادت رسیدند و فقط تعداد انگشت‌شماری باقی ماندند.

می‌دانم که خودتان سال‌هاست که مدیر مدرسه‌اید و حرف و حدیث‌هایی را که این روزها در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد، می‌بینید. خیلی‌ها می‌گویند چرا اصلا یک پسر ١۵ یا ١۶‌ساله باید به جبهه می‌رفت؟ اصلا حضور او چقدر مفید بود؟ مگر چه کاری از دستش بر می‌آمد؟ آیا این رفتن‌ها صرفا بر اساس شور و احساس نبوده است؟ شما چه پاسخی برای این جملات دارید؟
سالانه بین ٣٠٠ تا ۴٠٠‌دانش آموز را در مدرسه‌ام پذیرش می‌کنم و اتفاقا از آن‌هایی هستم که می‌نشینم و با بچه‌ها حرف می‌زنم، با اینکه می‌بینید به خاطر شرایط تنفسی صحبت کردن چقدر برایم سخت است اما دلم می‌خواهد بچه‌ها واقعیت‌ها را از زبان کسانی همچون من که در جنگ بوده‌اند، بشنوند. قبل از شروع جنگ با صدور فرمان حضرت امام خمینی‌(ره) در پنجم آذر ماه سال‌١٣۵٨ مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین، پایگاه‌های مقاومت در مساجد، حسینیه‌ها، ادارات، کارخانجات و مدارس به صورت خودجوش و مردمی شکل گرفت. با واگذاری مسئولیت بسیج به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، پایگاه‌های مقاومت بسیج در مدارس نیز همچون دیگر اقشار بسیج برای جذب، آموزش و اعزام دانش‌آموزان واجد شرایط به جبهه‌های فعال شدند که در این بین نقش معلمان و فرهنگیان بسیجی ستودنی
است.
در دوران هشت سال دفاع مقدس بیش از ۵۵٠‌هزار نفر از دانش‌آموزان به دفعات مکرر به جبهه‌ها اعزام شدند که بیش از ٣۶هزار شهید و مفقود‌الاثر و نزدیک به سه هزار جانباز و دو هزارو ۵٠٠آزاده تقدیم دفاع از انقلاب اسلامی و کشور عزیزمان ایران کردند.

حضور دانش‌آموزان در سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نه تنها موجب گرمی و موفقیت جبهه‌ها شد؛ بلکه شور و نشاط ویژه‌ای در داخل مدارس به وجود آورد و در مدت کوتاهی تبدیل به گسترده‌ترین تشکل دانش‌آموزی کشور شد.

از این شور و گرمایی که دانش آموزان ایجاد می‌کردند و اینکه چه تحولی در آن‌ها رخ می‌داد، بگویید‌.
اینکه «جبهه دانشگاه بود» تنها حرف نیست. همین الان هم به این نتیجه رسیده‌اند که تجربه‌اندوزی در شرایط سخت همیشه در انسان ماندگار می‌شود. شب‌های عملیات که بچه‌ها با شور، از همدیگر حلالیت می‌طلبیدند هرگز فراموش نمی‌شود. کسی که بارها مرگ را به چشمش ببیند حتما در رفتارش تغییری ایجاد می‌شود، کما‌اینکه اگر خود من هم به جبهه نمی‌رفتم الان مدیر مدرسه نبودم و نمی‌توانستم تعامل خوبی با دانش‌آموزان داشته باشم. خیلی از داشته‌هایم از فرماندهان همان زمان است.

نمونه‌ای ازاین تغییر و تحولات روحی را در میان دوستان خود داشتید‌؟!
به صورت کلی می‌توانم بگویم که بیشتر هم سن و سال‌های من که نوجوان بودیم و اهل نشاط و هیجان و حال وهوای نوجوانی و بعضا شر و شور قبل از اعزام به جبهه‌ها بودند، بعد از اعزام به جبهه و حضور یک دوره کوتاه‌مدت در جبهه‌ها وقتی برای مرخصی بر می‌گشتند یا دوره آن‌ها به پایان می‌رسید و به خانه بر می‌گشتند‌، رفتار آن‌ها با قبل از اعزام‌، زمین تا آسمان تفاوت می‌کرد و انگار برای خود مردی شده بودند و از لحاظ معنوی و اخلاقی خیلی تفاوت می‌کرد. می‌توان این تفاوت و تحول را به بیان حضرت امام مرتبط کرد که جبهه‌ها دانشگاه یعنی انسان‌ساز
است‌ .
جالب است اگر دقت هم کنید هیچ‌کدام از کسانی که آن زمان در جبهه‌ها درس می‌خواندند بعد از بازگشت تحصیل را رها نکردند، برخلاف اینکه خیلی از آن‌ها از جانبازان هستند، اما با وجود قطع عضو و سختی‌های کار، درسشان را رها نکردند و الان هم به گفته مقام معظم رهبری به خدمت خودشان ادامه می‌دهند.

ما امسال شاهد بودیم درس «رهبران کوچک»‌ که در بخشی از آن شهید «حسین فهمیده» به دانش‌آموزان معرفی می‌شد، از کتاب پایه ششم ابتدایی در سال تحصیلی جدید حذف شد. شما در این باره چه نظری دارید؟
اتفاقا من و یکسری از همکاران همین که متوجه این مسئله شدیم، اعتراض کردیم و نمی‌دانم چرا درس‌هایی همچون پتروس باید سال‌ها در کتاب‌های ما باشد اما یک صفحه حسین فهمیده از نظر برخی‌ها اضافه است! نمی‌دانم پشت سر این کارهای عمدی چه تفکری پنهان است اما مسلما می‌توان فهمید آن‌هایی که این‌گونه اعمال را انجام می‌دهند، دلبستگی به جبهه و جنگ ندارند.
البته فکر هم نکنند کار خوبی انجام می‌دهند، چنین کارشکنی‌هایی تبعات زیاد فرهنگی خواهد داشت که در آینده گریبان‌گیر خودشان هم می‌شود. دانش‌آموزی که قهرمانان وطنی‌اش را فراموش کند و اسامی بازیکنان و فوتبالیست‌های خارجی را از حفظ باشد فردا صدای بلندی برای مقابله با دشمن نخواهد داشت.
ای کاش آن‌هایی که این رفتارها را مرتکب می‌شدند در کنار یکی از جانبازان شیمیایی می‌نشستند و با آن‌ها نفس می‌کشیدند. خیلی از بچه‌های ما در سنین پایین به جبهه رفتند و چند برابر سن خودشان درد جنگ را کشیده‌اند، ما برای خودمان ناراحت نیستیم؛ چرا که با خدا معامله کردیم اما اینکه عده‌ای برای رسیدن به مقاصد خودشان می‌خواهند فرهنگ ایثار را کمرنگ کنند، قلبمان را می‌سوزاند.
نوجوانان ما دل‌های پاکی دارند، روزی دشمن رودررویت می‌ایستاد و تفنگش را به سمتت نشانه می‌رفت اما این روزها دشمن در موبایل و فیلم و شبکه‌های اجتماعی جا خوش کرده است و به اندازه کافی هم به ما ضربه زده است. پس به جای اینکه آب به آسیاب آن‌ها بریزیم کمی هم فکر کنیم و حداقل به جای شعار آزادگی، واقعا آزاده عمل کنیم و اگر به فکر این‌ها نیستیم حداقل حرمت خون شهدا را نگه داریم./شهرآرا