http://www.tashohada.ir/index.php/fa/news/26458

شناسه خبر: 26458
۱۳۹۳-۱۲-۲۵ ۱۴:۳۴

عاشقانه هاي راهيان نور

تا شهدا - غلامرضابني اسدي- زيارت قبول. زيارت شهدا، زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) قبول اين را براي دخترم (و همه دخترهاي دانشجوي دانشگاه آزاد مشهد) نوشتم که در کاروان راهيان نور، به ميهماني شهدا رفتند. او از مشهد آن پاکبازان پيامک داده بود؛ در کربلاي ايران دعاگوي شما هستم، ان شاءا... حاجت دلتان با حکمت خدا يکي باشد و من برايش نوشتم، سلام مرا به شهدا برسان. خودت را، همه ما را، انقلاب را، ايران را، به دعاي شهيدان بسپار! او بعد پيامک زد: سلام شما را به شهدا مي رسانم، راوي ما آقاي باخرد خيلي شبيه آقاي جمع آور است... اين روزها براي شفاي آقاي جمع آور و همه جانبازان و بيماران دعا مي کنيم... او نوشته بود، من اما به ياد جمع آور و ديگر ياران دوران دفاع مقدس افتادم، نه، يادشان دلم را روشن کرد و ياد بيماراني افتادم که اين روزها، گاهي با پيامک به روزنامه و به ويژه صفحه همشهري سلام، از مردم خوب و مهربان التماس دعا دارند، ياد دو دختر جوان که در همين يکي دو هفته گذشته با همشهري سلام از ابتلا به بيماري سرطان گفته بودند، ياد همه بيماران و از دخترم و همه دخترهاي راهيان نور خواستم در کربلاي شهيدان براي همه بيماران دعا کنند تا در آستانه نوروز که به نام بي بي فاطمه معطر است، به مهر خداوند اجابت شوند. دخترم از شلمچه و کاروان مي گفت و از راوي روزهاي نوراني دفاع مقدس به نام «برادر باخرد» که با «خرد شهيدان» با جوان ها سخن گفته بود؛ دخترهاي گلم، خيلي خوش آمديد، به شلمچه خوش آمديد. قدم روي چشم ما و شهدا گذاشتيد آخر خيلي از شهدا، فقط پلاک و مقداري از استخوان هاشان را برگردانديم گوشت و پوست و چشم و گوش آنان با اين خاک آميخته شده پس خوش آمديد... دخترم مي گفت: آقاي باخرد، ما را خيلي تحويل گرفت. گفت: شما خواهرهاي شهدا هستيد و ميهمان شان، ميهمان نوازتر از شهدا، پيدا نمي کنيد. او گفت: يادتان باشد نگاه شهدا نگران شماست... دخترم مي گفت: وقتي کنار گودي قتلگاه شهدا قرار گرفتيم، انگار کربلا شد، همه اشک شديم و ضجه، تلي از خاک هم بود که آدم را ياد «تل زينبيه» مي انداخت، که اصل روضه بود و باخرد گفت: ما شما را که خواهران شهدائيد با احترام آورديم، با احترام مي بريم، اما کربلا... بعد التحرير؛ اولين مطلبي که در خراسان نوشتم، يادداشتي بود درباره دفاع مقدس در هفته دفاع مقدس ۱۳۷۱ و اين آخرين نوشته - که به شکل رسمي مي نويسم - باز به دعاي شهدا، يادداشتي است درباره شهيدان و دفاع مقدس و اين بزرگ ترين سعادت من است در پايان زندگي حرفه اي ام .خدا کند، شهدا، قلم را از من و از ما نگيرند و حرف آخر؛ خداحافظ مردم نجيب و خوانندگان فهيم خراسان، نوروزتان به ياد بي بي فاطمه(س) سرشار از سعادت باد.