از ترس اینکه مبادا دچار بیماری های پوستی شویم، تصمیم گرفتیم
خدایا! ای کسی که زندگی و مرگ ما در دست توست. با این وضعیت
وقتی بعثیها از به اسارت درآوردن روح بزرگ علیرضا ناامید
زخم گلوله تیربار بود یا کالیبر چهل و پنج، نمی دانم؛ هر چه بود
غروب همان روز بود که صدای ناله یکی از مجروحان در فضای اردوگاه
در آن سفر، بنی صدر به من گفته بود که در میان هیات اجرایی حزب
شلمچه یک موقعیت خاص پیدا کرده بود، برای همین من از کردستان یک
ضابط با آن همه زیرکی که داشت، نمی دانست که ما در اردوگاه از
با آغاز غائله کردستان به صورت خودسر به کردستان رفتم و با عوامل
در ماه مبارک رمضان برنامه های تلویزیونی عراق تغییری نکرده بود.