آزاده (نسخه قدیمی)

بنایی تیمسارها در اسارت

از ترس اینکه مبادا دچار بیماری های پوستی شویم، تصمیم گرفتیم

۱۳۹۳-۵-۱۴ ۱۵:۵۵

نماز عشق روی شانه ی بعثی ها

خدایا! ای کسی که زندگی و مرگ ما در دست توست. با این وضعیت

۱۳۹۳-۵-۱۳ ۰۳:۱۴

اسیر 10 ساله‌ای که اشک بعثی‌ها را درآورد

وقتی بعثی‌ها از به اسارت درآوردن روح بزرگ علیرضا ناامید

۱۳۹۳-۵-۱۲ ۱۳:۲۶

شما رفیق هستید یا جلاد؟

زخم گلوله تیربار بود یا کالیبر چهل و پنج، نمی دانم؛ هر چه بود

۱۳۹۳-۵-۶ ۲۳:۲۰

شهادت یک اسیر در رمضان اسارت

غروب همان روز بود که صدای ناله یکی از مجروحان در فضای اردوگاه

۱۳۹۳-۵-۴ ۲۳:۰۰

جلسه محرمانه با شهیدبهشتی درباره بنی صدر

در آن سفر، بنی صدر به من گفته بود که در میان هیات اجرایی حزب

۱۳۹۳-۵-۱ ۰۳:۴۵

جاسوس دو جانبه

شلمچه یک موقعیت خاص پیدا کرده بود، برای همین من از کردستان یک

۱۳۹۳-۴-۳۱ ۰۰:۴۲

دستورات عجیب یک بعثی

ضابط با آن همه زیرکی که داشت، نمی دانست که ما در اردوگاه از

۱۳۹۳-۴-۳۱ ۰۰:۲۵

«ساعت صفر»؛خاطره‌ای از روزه‌داری در اسارت

با آغاز غائله کردستان به صورت خودسر به کردستان رفتم و با عوامل

۱۳۹۳-۴-۳۱ ۰۰:۱۶

شب احیایی که پنهانی برگزار شد

در ماه مبارک رمضان برنامه های تلویزیونی عراق تغییری نکرده بود.

۱۳۹۳-۴-۳۱ ۰۰:۰۶