آزاده (نسخه قدیمی)

۵۰۰ ضربه کابل تاوان تحلیل اخبارم بود

من سریعا خواندن اخبار را به گردن گرفتم تا او از بقیه کارهایم آگاه نشود‌. بچه‌ها کابل&zwnj
۱۳۹۵-۱۲-۲۶ ۰۲:۵۲

نمی دانم شما بسیجی‌ها چگونه 8 سال در مقابل ارتش عراق مقاومت کردید؟

گفت: «من نمی دانم شما بسیجی‌ها هشت سال چطوری در مقابل ارتش عراق مقاومت کردید، صدام خواب
۱۳۹۵-۱۲-۲۲ ۱۶:۵۶

سرباز عراقی پرسید: چرا می جنگیم؟ با گلوله جوابش را دادند

حسین رحیم و عرفان عبدالرزاق با فرمانده گردان بحثشان شده بود. حسین به فرمانده گردانشان گفته بود:
۱۳۹۵-۱۲-۲۱ ۲۲:۲۱

قسمت بود زنده بمانم

پس از دستگیری نمی‌دانستیم چه سرنوشتی در انتظار ماست. سوار بر هلی‌کوپتر به مقصد نامعلومی
۱۳۹۵-۱۲-۲۰ ۱۸:۳۰

با قبول قطعنامه، پیر و جوان عراقی در خیابان می‌رقصیدند!

در بین نگهبان‌ها، توفیق احمد که آدم روشنی بود و به ما اعتماد داشت،گفت: «این جنگ تنها
۱۳۹۵-۱۲-۱۸ ۱۳:۳۳

بدون آمپول بی‌حسی با تیغ جراحی جلوی رانم را برید!

آن روزها، کارم به جایی رسیده بود که برای قطع شدن پایی که شانزده سال بیشتر نداشت، لحظه شماری می&zwnj
۱۳۹۵-۱۲-۱۷ ۱۵:۴۴

نگهبان‌ بعثی با گاز انبر مقداری از محاسن اسیر را کَند

بیشتر که دقت کردم نوشته‌ی روی آستین پیراهنش افسر را عصبانی کرده بود. اسیر ایرانی قبل از اسارت،
۱۳۹۵-۱۲-۱۵ ۱۲:۴۹

بدنم کرم گذاشته بود

پوست بدنم مثل بادمجان سیاه شده. پایم به خاطر عفونت شدید گندیده و زخم‌هایم کرم زده. عفونت شدید
۱۳۹۵-۱۲-۱۵ ۱۲:۲۶

یکی از اسرا به خاطر تشنگی شهید شد

یکی از اسرا از تشنگی شهید شده بود و جنازه‌اش در گوشه زندان در آن گرمای سوزان به زمین افتاده بود
۱۳۹۵-۱۲-۱۲ ۱۲:۲۹

نام کربلا که برده شد، بغض اسرا ترکید

یکی از دژبان‌ها به بچه‌ها گفت: « کربلا سبعین کم، کربلا هفتاد کیلومتر». نام
۱۳۹۵-۱۲-۱۱ ۱۴:۲۰