
روایت شهید حنیفه از شکنجه در زندانهای رژیم صهیونیستی
تا شهدا؛ کتاب «اسیر اسرائیل» زندگینامه و خاطرات شهید داوود حنیف است که خودش راوی داستان است. این حکایت حقایق بسیاری را برای ما روشن میسازد؛ اینکه صهیونیست جهانی چگونه با ظلم و فساد خود دنیا را بر هم میریزد تا به اهداف پلید خود برسند.
این حکایت مربوط به کسی است که سالها رو در رو در مقابل صهیونیستها مبارزه کرده و قسمتی از جوانی خود را در زندانهای آنها سپری کرد و به خوی شیطانی آنها کاملا واقف است. او ندای حضرت امام (ره) را در مورد مظلومیت قدس شریف شنید و در خط مقدم مبارزه با صهیونیستها قرار گرفت.
سپس وقتی که دید مبارزان فلسطینی رهبری واحد نداشته و اسیر دست صهیونیستها هستند به ایران بازگشت و پس از آزادی خرمشهر بار دیگر همراه با حاج احمد متوسلیان به سوریه و لبنان رفت و در آموزش جوانان لبنانی و تشکیل حزب الله تلاش کرد.
۲۱ خرداد ۱۳۶۱ بود. ما پس از چند روز حضور در پادگان امام حسین علیه السلام عازم فرودگاه شده و راهی دمشق شدیم. حکایت از آنجا آغاز شد که در اوایل خرداد ۱۳۶۱ و پس از آزادی خرمشهر مسوولین و فرماندهان ما مسوول طراحی عملیات بزرگتری شدند تا با همکاری معارضین عراقی، بصره را تصرف، و شر صدام را برای همیشه از این منطقه پاک کنند.